نتایج جستجوی عبارت «محمدرضا امینی روستای سبز‌آباد رودخور روستای چاه‌نصرویه گردان کمیل حلبچه بمباران شیمیایی منطقه خرمال گلزار شهدای رودخور امام زاده سید محمد ۱۳۶۴/۹/۲۲ ۱۳۶۴/۱۲/۶ ۱۳۶۵/۱/۲۴ ۱۳۶۵/۴/۲۴ ۱۳۶۵/۱۲/۶ ۱۳۶۷/۱/۲ عملیات والفجر ۱۰ نوزدهم بهمن سال ۱۳۴۷ لشکر ۱۹ فجر» در نوشته‌های دانشنامه دفاع مقدس:
شهدا سال 61 -زندگینامه شهید احمد حیدری
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد احمد حيدري »
بر بالای هر صخره‌ای که بایستی و کنار هرچشمه‌ای بنشینی، حضورش را در آن میان احساس خواهی کرد. گویی گذشت زمان هم نمی‌تواند یاد و خاطره شیرین‌اش را از یادها ببرد. گندمزارهای طلایی روستای غوری از توابع بخش پشتکوه شهرستان نی‌ریز در خرداد ماه سال 1341 شاهد شکفته شدن غنچه وجود احمد حیدری در میان خانواده‌ای متدین و دامدار بودند. گذشت روزها یکی پس از دیگری اورا برومند و راهی دبستان نمود. دوره ابتدائی را در دبستان ادب روستای...
اتاق سریع برق کشی می شود
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
زمانیکه گردان کمیل در پادگان جلدیان که تازه تأسیس شده بود مستقر شد. تعدادی از برادران که با هم زیاد شوخی می‌کردند به دنبال یک اتاقی بودند که در آن مستقر شوند تا مزاحم سایر برادران نباشند. بالاخره اتاقی پیدا کردند اما فاقد روشنایی و برق بود. یکی از آنها به قسمت تأسیسات تیپ المهدی(عج) مراجعه می‌کند و می‌گوید: قرار است این اتاق، اتاق فرماندهی باشد و جلسات عملیات بعدی در اینجا طرح شود. لازم است سریعا" برق...
تصرف گودال بطور غصبی
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
بعد از بمباران جفیر فرمانده گردان اعلام کرد هر نفر گودالی حفر کند تا چنانچه هواپیماهای دشمن مجددا" حمله کردند جان پناهی داشته باشیم. همه برادران این کار را کردند به جز یکی از آنها بنام هوشنگ مسرور. عصر همان روز هواپیماهای عراقی مجددا" در آسمان مشاهده شدند و هر کس رفت داخل گودالی که حفر کرده بود پناه گرفت. آقای هوشنگ مسرور رفت داخل گودالی که آقای قاسم زالپور حفر کرده بود و در این میان آقای...
شهدا سال 66 -زندگینامه شهید حسین برومند
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۶ » شهید حسین برومند »
سال 1349 در شهر آباده طشک نی‌ریز، ‌میان خانواده‌ای متدین کودکی زیبا، آرامش‌بخش خانه شد. نام‌ اورا «حسین» نهادند تا در زندگی به سالار شهیدان تأسی کند. دوره ابتدائی را در دبستان هجرت و راهنمائی را در مدرسه ابن‌سینا با موفقیت گذراند. سپس دوره متوسطه را در دبیرستان آیت‌الله طالقانی آباده طشک شروع کرد. سال اول دبیرستان بود که با شور و شوق فراوان عازم جبهه شد. حسین، به جبهه عشق می‌ورزید و می‌گفت: می‌خواهم به جبهه بروم و...
شهدا سال 61 -زندگینامه شهید حامد توکل
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد حامد توکل »
در شب میلاد فرخنده و خجسته امام سجاد (ع) ـ ۱۳۴۰/۵/۱۰ ـ در شهر نی‌ریز غنچه وجود جامد در باغی که باغبانش خادم امام حسین (ع) و از شاعران اهل‌بیت (ع) بود شکفت. عشق و اخلاص فراوان خانواده به حضرت سید الشهداء (ع)، او را بامحبت حسین (ع) پرورش داد تا به سن کسب علم رسید. دوره ابتدایی را در دبستان فرهنگ و دوره راهنمایی را در مدرسه شهید مفتح نی‌ریز به پایان رسانید و وارد دبیرستان شعله...
زندگینامه جانباز حسین نادریان
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب جانبازان »
حسین نادریان فرزند سلمان، در تاریخ دوازدهم شهریور ماه سال 1343 در روستای ده ریز از توابع آباده طشک شهرستان نی‌ریز در خانواده‌ای مذهبی دیده به جهان گشود. وی برای کمک به امرار معاش خانواده از همان دوران کودکی تلاش و کوشش خود را شروع کرد.‌ علاقه وافر به درس خواندن وی وا داشت تا در کلاسهای شبانه شرکت نماید و تا کلاس دوم شبانه در روستای ده زیر درس بخواند. با فرا رسیدن زمان خدمت سربازی با...
شهدا سال ۶۸ به بعد -زندگینامه شهید خلیل کلاهی
دانشنامه دفاع مقدس » شهداي پس از جنگ - از سال ۱۳۶۸ به بعد »
در سپیده‌دم روز ۱۵ بهمن‌ماه سال ۱۳۳۵، طفلی کوچک باروحی بزرگ به وسعت دل‌های مؤمنین در شهرستان نی‌ریز به دنیا آمد. خانواده‌اش نام خلیل را برای او برگزید، نام و کنیه کسی که بت‌شکن بود و ظالم ستیز. خلیل، از همان زمان کودکی در کنار خانواده‌اش ساده زیستن و قناعت را تجربه کرد و رشد نمود تا به سن ۷ سالگی رسید. در دبستان فرهنگ اسلامی نی‌ریز دوره ابتدایی را با موفقیت شروع کرد و به پایان رساند،...
شهدا سال 64 -خاطراتی از شهید غلامرضا جمشیدی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد غلامرضا جمشيدي »
خاطره‌ای از پدر شهید: در عملیات خیبر، غلامرضا 15 ساله بود و ایشان را به جبهه اعزام نمی‌کردند. وی کارت عضویت اینجانب (کارت طرح لبیک) را برمی‌دارد و عکس خودش را روی آن می‌چسباند. اما مسئولین متوجه می شوند و از اعزام او جلوگیری می‌کنند. خاطره‌ای از مادر شهید: آخرین باری که به مرخصی آمده بود صورتش را بوسیدم، با توجه به احساسات مادری، گریه کردم و گفتم: غلامرضا، تو را به خدا و امام زمان(عج) می‌سپارم. او هم...
اصطلاحات
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها »
1- "‌پرید‌"یکی از اصطلاحات رایج در بین رزمندگان این واژه بود. وقتی یکی از بچه‌ها در آفندها یا پدافندها به فیض عظمای شهادت نائل می‌گردید، همرزمان او می گفتند: فلانی هم پرید. به حق هم چنین بود پریدن از عالم "‌ناسوت‌" به عالم "‌لاهوت و ملکوت‌" 2- "‌پریدنی شده‌"‌: این اصطلاح را برای کسی بکار می‌بردند که حال و هوای معنوی خوبی داشت، بیشتر اوقات خود را به نماز، عبادت و نیایش ‌‌می‌پرداخت و به قول بچه‌ها آماده شهادت...
قلپ قلپ قمقمه
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در شب عملیات خیبر، اسفندماه 1362، در منطقه پشت دژ بعد از حدود هفت کیلومتر راهپیمائی، نیروهای گردان به پشت میدان مین دشمن می‌رسند. شهید سعید بیگی رو به آقای جواد مبین کرده و می‌پرسد: جواد قمقمه‌ات آب دارد؟ جواد در پاسخ می‌گوید: بله. می گوید: بده تا من کمی بخورم. جواد مبین از او می‌پرسد. مگر خودت قمقمه نداری؟ سعید در پاسخ جواب می‌دهد: دارم ولی اگر آب از قمقمه خودم بخورم نصفه می‌شود و موقعی که...